نویسنده: سیداحمد عقیلی
 

چنین بود اقبال و فرجام او *** چه نیک آمد آخر سرانجام او
چو لطف خدا با جهانگیر شد *** جهانگیر نامش جهانگیر شد
بنازم به آن ساقی مه‌لقا *** که با جام می‌ بخشد عمر بقا
چون سحر رُخش دلربایی کند *** یکی تارزن را خدایی کند
«دکتر احمد فاضل» (1)

این تکیه هم به تکیه‌ی سیّد محمّد تُرک و هم به تکیه‌ی جهانگیرخان قشقایی معروف است. سیدمحمد حسینی خویی معروف به «آقا سید محمد ترک» عالم فاضل و فقیه بلند مرتبه‌ای بود که پس از فوتش وی را در مزار تخت فولاد قسمت لسان‌الارض مدفون نمودند. اما این تکیه همچنان متروک بود تا آنکه پس از فوت و دفن جهانگیرخان قشقایی (2) کم کم مورد توجه علما و مردم قرار گرفت و شهرت و اعتبار زیادی پیدا کرد. جهانگیرخان در جوانی از شاهنامه خوان‌های ممتاز طایفه‌ی خود محسوب می‌شد. از سن چهل سالگی در اثر تغییر احوال باطنی به راه تحصیل علم افتاد و یکی از بزرگترین اساتید فلسفه در شرق شد. تا چندی پیش قبر جهانگیرخان روی سکویی برجسته در قسمت شرقی تکیه به صورت کاملاً ساده قرار داشت. در سال 1378 شمسی، مجموعه تاریخی فرهنگی مذهبی تخت فولاد به منظور بزرگداشت و تجلیل مقام والای این فیلسوف بزرگ یک بنای آرامگاهی به شکل هشت ضلعی به سبک معماری نوین بر مزار این فیلسوف و دانشمند بزرگ ایجاد نمود. کتیبه‌ای به خط بنایی با کاشی فیروزه‌ای رنگ بر سر در بقعه نصب شد که نام جهانگیرخان و تاریخ فوت وی بر آن حک شده است.
در انتهای ضلع شرقی تکیه بقعه کوچک و زیبای دیگری وجود دارد که بر سر مزار روزنامه‌نگار و دانشمند اصفهانی احمد عرفان فرزند عبدالصمد متوفّی 1371 ق. مدیر روزنامه عرفان بنا گردیده است. معماری این بقعه با گنبد زیبای آن و با ستون‌های سنگی گنبد آن یادآور آرامگاه حافظ شیرازی می‌باشد.
از وجوه تاریخی این تکیه مربوط به افراد مدفون در آن است. قبر سیدمحمد ترک و اولاد و اعقابش در ابتدای ورودی تکیه قرار گرفته و مدفونین اطراف مزار جهانگیرخان را نیز قبور شاگردان جهانگیرخان تشکیل داده که وصیت کرده‌ بودند بعد از مرگشان کنار استاد عالم و مهربانشان دفن شوند.

بزرگان مدفون در این تکیه

1- آقا سیّدمحمّد حسینی خویی:

معروف به «آقا سیّدمحمّد تُرک» فرزند سید محمد حسین، متوفّی 1266 ق. عالم فاضل و فقیه عالیقدر، که سنگ‌نوشته‌اش عالمانه بر مزار وی موجود است. نقل است که فاتحه خواندن بر سر قبر وی جهت رفع بعضی امراض بسیار مؤثر است. (3) از آثارش: الف) حاشیه بر شرح لمعه ب) حاشیه بر ریاض را می‌توان نام برد.

2- جهانگیرخان قشقایی:

فرزند محمد خان درّه‌شویی، متوفّی 1328 ق. حکیم و عارف ربّانی. از فلاسفه و مدرسین حکمت در عصر قاجار است. معروفترین استاد وی حکیم نامی محمدرضا صهبا قمشه‌ای از حکما و عرفای بزرگ اصفهان بود. بسیاری از بزرگان و علمای اصفهان شاگردان وی بوده‌اند. از جمله شاگردان وی شهید سید حسن مدرس بود. آن شهید بزرگوار می‌نویسد: «زمانی که تحصیل می‌کردم، حکیم بزرگ جهانگیرخان قشقایی به من گفت: سید حسن! سر سلامت به گور نمی‌بری، ولی شفای تاریخ را موجب می‌گردی. با شنیدن این سخن جانی تازه گرفتم». (4) ظاهراً مرحوم جهانگیرخان شرحی بر نهج‌البلاغه داشته است که اکنون اثری از آن در دست نیست. در ماده تاریخ وفاتش آمده است: «جهانگیر نزد خدای جهان شد». (5)

پاره‌ای از اوصاف جهانگیرخان قشقایی

جهانگیرخان در جوانی از شاهنامه خوان‌های ممتاز طایفه‌ی خود محسوب می‌شد. از سن چهل سالگی در اثر تغییر احوال باطنی به راه تحصیل علم افتاد و یکی از بزرگترین اساتید فلسفه در شرق شد.
در یک فرصتی که به اصفهان آمد و با بزرگانی چون همای شیرازی (متوفّی 1290 ق) و میرزا عبدالجواد حکیم (متوفّی 1281 ق). تماس گرفت، صفای باطن و لیاقت‌ ذاتی وی موجب گردید که به تحصیل علم و معرفت بپردازد. معلوم نیست در سفری که به اصفهان داشت چه گفتند و چه شنید شوریده حال شد و ترک وطن و دیار کرد ودر مدرسه‌ی صدر بازار اصفهان به تحصیل علم و تهذیب اخلاق پرداخت و طولی نکشید که جامع علوم عقلی و نقلی و بزرگترین استاد فلاسفه‌‎ی کلام، فقه و اصول گردید. وی در سن 86 سالگی وفات یافت و بر جنازه وی آیت‌الله شیخ محمدتقی نجفی نماز خواند.
از شیخ محمود مفید «ره» [از مدفونین تکیه بیدآبادی] نقل است که: جهانگیرخان با چند نفر از شاگردنش وارد قیصریه شدند. در آن جا در یکی از حجرات، سر و صدای ساز و آواز به گوششان خورد. یکی از شاگردانش گفت: اجازه بدهید من الآن می‌روم و اینها را به هم می‌زنم. خان فرمود: قدری تأمل کنید، این طریق امر به معروف و نهی از منکر نیست. شما الآن اگر بروید و این کار را بکنید، اینها أتباع ظل‌السلطان‌اند و بالاخره فردا مؤاخذه می‌کنند و اسباب توهین به اهل علم می‌شوند و ممکن است شما را تحت فشار و ناراحتی قرار بدهند. حالا بیائید همراه من که طریقه‌ی امر به معروف و نهی از منکر را نشانتان بدهم. آنگاه خان با شاگردانش به داخل آن حجره رفته و پرده را عقب زده و فرمود: آقایان سلام‌ علیکم! میهمان می‌خواهید؟! چند نفر از افراد داخل حجره، دست‌پاچه شدند و رنگ از رخسارشان پرید و نگران شدند. خان فرمود: نه من نیامده‌ام مزاحم شما بشوم... . حالا طلبه‌ها و شاگردان خان هم همینطور مات و مبهوت ایستاده‌اند و تماشا می‌کنند. جهانگیرخان به افراد مذکور گفت: خوب آقایان داشتند فلان دستگاه موسیقی را می‌زدند، بزنید ببینم! آنها هم شروع کردند به نواختن. جهانگیرخان شروع کرد به ایراد گرفتن و اینکه شما این دستگاه را دارید اشتباه می‌زنید. رو به آن دیگری کرد و فرمود شما بزن ببینم و همینطور یک یک همه‌ی افراد داخل حجره آن دستگاه را زدند و خان هم یک یک ایرادشان را گفت. اهل حجره و آقایان طلاب همه مات و مبهوت گشتند و از مهارت و استادی خان در موسیقی شگفت‌زده شدند. آنگاه جناب خان رو به همه‌ی آنها کرد و فرمود: من هم مثل شما یک وقتی با این آلات سر و کار داشتم و چنگی می‌نواختم و نسبت به همه‌ی انواع دستگاههای موسیقی مسلط بودم. اما درنهایت به این نتیجه رسیدم که عمر خود را تلف کرده‌ام. آیا حیف این عمر نیست که آدم، خود را صرف این هرزه‌گی‌ها و امور لغو بیهوده نماید و شروع کرد به خواندن آیه و حدیث و آنقدر گفت و گفت تا این که مجلس طرب و ساز و آواز، مبدّل به مجلس عزا شد و همه سخت گریستند. آنگاه افراد داخل حجره، شیشه‌های شراب را شکستند و اساس ضرب و ساز و آواز را نیز در هم ریختند و مجلس، یک مجلس روحانی گشت. آنگاه جهانگیرخان در حقشان دعا کرد و فرمود: خداوند، شما را به توبه‌ای که کردید، بخشید و خدا ان‌شاءالله شما را موفق و مؤید گرداند؛ همانگونه که من هم از گذشته‌ی خود توبه کردم و به حمدالله موفق گشتم. (6)
در مورد اخلاق شخصی جهانگیرخان نقل است که هیچکس در تمام عمر او حالت تندی و خشم از وی ندید و یک سخن زشت ناهنجار از زبانش نشنید. روحیات جوانی خویش را هرگز فراموش نکرده بود و در ایام کهولت نیز به سوارکاری، تیراندازی و نشانه‌زنی علاقه داشت. برای حفظ سلامتیش همه روزه مقداری پیاده راه می‌رفت و در اواخر عمر که بیرون رفتن از مدرسه برای وی مشکل بود اطراف مدرسه مدّتی قدم می‌زد. عموم طلاب مدرسه صدر او را چون پدری مهربان دوست داشتند و در مرگ وی به شدّت گریستند زیرا که پدری دلسوز و مهربان را از دست داده بودند؛ چنانکه گفته‌اند بیشتر آنان وصیت کردند که بعد از مرگشان کنار استادشان دفن شوند.
بزرگترین تأثیر علمی جهانگیرخان آن بود که فلسفه را از تهمت، ضلالت و الحاد رهانید و همان کاری را انجام داد که مدّتها قبل فقیه نامدار آقا حسین خوانساری انجام داده بود.
مقام دیانت، تقوی و عفاف جهانگیرخان چنان مسلم و آشکار بود که پیشوایان بزرگ روحانی مانند آیت‌الله العظمی بروجردی و آیت‌الله سید جمال‌الدین گلپایگانی به تحصیل فلسفه و حکمت در اصفهان در خدمت جهانگیرخان و آخوند کاشی افتخار می‌کردند و مایل بودند که در شرح حال خویش به این قسمت از زندگانی‌شان اشاره شود. (7)
وی در شعر نیز دستی توانا داشت. این شعر به وی منسوب است:

دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم خواب *** یاد رویت بود کارم تا برآید آفتاب
دل گرفت از مدرسه یاران کجا کوی حبیب *** جان فِسرد از وسوسه، ساقی بده، جام شراب

حکیم جهانگیرخان با حکیم ربانی و مدرّس معروف آخوندکاشی (8) هم عصر بودند. هر دو بزرگوار در مدرسه‌ی صدر ساکن و حوزه‌ی علمی اصفهان در تحصیل فلسفه و حکمت به وجود ایشان استوار بود. هر دو استاد نیز یکدیگر را برادرانه دوست داشتند و رابطه‌ی اخوّت بین ایشان برقرار بود. چنانکه هر دو رفیق با یکدیگر شوخی‌هایی نیز داشتند. هر دو آنان نیز تا آخر عمر مجرّد زیستند. حق رفاقت بین دو استاد تا آخر عمر نیز باقی ماند. چنانکه نقل است جهانگیرخان زودتر از آخوند کاشی درگذشت. وقتی جهانگیرخان درگذشت آخوند کاشی در گوشه‌ای از مدرسه صدر نشسته بود و آه می‌کشید و ناله می‌کرد و می‌گفت: «کمرم شکست». در این زمان آخوند کاشی به قدری مریض احوال بود که نمی‌توانست راه برود. امّا وقتی جنازه‌ی مرحوم خان را داخل «مدرسه صدر» آوردند که بر او نماز بخوانند. آخوند کاشی بسیار بی‌تابی می‌نمود. ایشان به شاگردانش اشاره می‌کند که زیر بغل‌های او را بگیرند تا وی نیز چند قدمی به مشایعت جنازه‌ی دوست عزیزش برود. اما بیشتر از چند قدم نتوانست جلوتر برود. سه شب از ماجرا نگذشته بود که یکی از شاگردان حکیم جهانگیرخان، او را در خواب می‌بیند که به وی می‌گوید: از آخوند تشکر کن که به مشایعت جنازه‌ی من آمد. زیرا در چند قدمی که آمدند اذکاری را دنبال جنازه‌ام گفت که این اذکار سبب شد من از برزخ نجات پیدا کنم. برو از او تشکّر کن و به او بگو: «الحق که حق رفاقت را بجا آوری». (9)

3- سیدمحمدجواد مسائلی:

فرزند آقا سیدمحمد ترک. متوفّی 1340 ق. عالم و فقیه فاضل.

4- سیدمحمد نجم اصفهانی:

متوفی 1347 ق. عالم فقیه و مفسر قرآن. از آثارش: الف) تفسیر منظوم قرآن (در 30 جلد) ب) مصابیح الاعجاز (شرح گلشن راز) ج) دیوان اشعار. (10)

5- سید فخرالدین موسوی خوانساری:

فرزند سید محمدرضا. متوفّی 1348 ق. عالم بزرگوار و برجسته و از شاگردان آقا سید محمد باقر درچه‌ای، حکیم جهانگیرخان و آخوند کاشی بود و در مدرسه صدر تدریس می‌نمود. ماده تاریخ فوتش اینست:

آه همایی کشید از دل و با صد فسوس *** از پی تاریخ گفت: «شد بجنان فخر دین». (11)

6- سید محمدرضا رضوی خوانساری:

متوفّی 1339 ق. عالم فاضل فقیه.

7- نورالله نور شرق:

فرزند علی محمد دهاقانی. متوفی 1331 ش. دانشمند فاضل وارسته، صاحب روزنامه‌ی نور شرق. پدرش از روحانیون و خودش از اول جوانی وارد جرگه طلاب علوم دینی شد و ادبیات و فقه و اصول را به کمال رسانید و به درجه‌ی اجتهاد رسید. به مدّت دو سال روزنامه‌ی نور شرق را به مساعدت حاج آقا نورالله نجفی منتشر کرد. درنوشته‌هایش با فساد و بی‌دینی مبارزه می‌کرد و در عقاید خود ثابت قدم بود. در تاریخ فوتش سروده شد:

گفت آزاد بهر تاریخش *** که «شده نور شرق پنهان، حیف»
(12)

8- سیدمحمد بن محمود گلستانه:

متوفّی 1351 ق. خوشنویس و استاد خط که نستعلیق را در نهایت استادی می‌نوشت. وی مدرسه‌ی علوم را در اصفهان تأسیس نمود. از این رو به «علوم» شهرت داشت. (13)

9- احمد عرفان:

فرزند عبدالصمد. متوفی 1371 ق. نویسنده، ادیب و روزنامه‌نگار برجسته. صاحب روزنامه‌ی عرفان. علاوه بر این وی از دبیران برجسته‌ی اصفهان بود. هور در تاریخ فوتش سرود:

هزار رحمت حق بر روان احمد عرفان *** ز ما درود و تحیت بجان احمد عرفان
نوشت خامه‌ی هور از برای سال وفاتش *** بسوی قرب کند رو روان احمد عرفان (14)

نمایش پی نوشت ها:
1. به مناسبت چهلمین سالگرد رحلت جهانگیرخان چهل بیت توسط دکتر احمد فاضل «گرسیوز» سروده شده که چهار بیت از آن در کتاب زندگی‌نامه حکیم جهانگیرخان نقل شده است. ر. ک: قرقانی، مهدی: زندگی حکیم جهانگیرخان قشقایی، ص 211.
2. شرح احوال و شاگردان این شخصیت بزرگوار به طور کامل در کتاب قرقانی: زندگی حکیم جهانگیرخان قشقایی ذکر شده است.
3. گزی: تذکرة‌القبور، ص 31.
4. درس‌های مدرس، ص 9.
5. جابری انصاری: تاریخ اصفهان، ص 326.
6. کرباسی‌زاده: نگاهی به احوال و آراء حکیم مدرس، ص 114.
7. همایی: تاریخ اصفهان، صص 258- 279.
8. از ایشان در مدفونین تکیه مَلِک سخن خواهیم گفت.
9. میرخلف‌زاده، علی: داستان‌هایی از مردان خدا، صص 138 و 139.
10. قاسمی، رحیم: خبرنامه همایش اهل قلم، دی‌ماه 84؛ و عقیلی و خلیلیان: جلوه قرآن در خاک تابان، ص 70.
11. نصرالهی، غلامرضا: جزوه تخت فولاد سرزمین جاویدان (تکیه جهانگیرخان).
12. مهدوی، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص 526.
13. مهدوی، همان، ص 431.
14. همان، ص 428.

منبع مقاله :
عقیلی، سیداحمد، (1391)، تخت فولاد اصفهان، اصفهان: سازمان فرهنگی، تفریحی شهرداری اصفهان، چاپ ششم.